دیوانه نیستم !
فقط ، فقط طوری “خاص” که دیگران نمیتوانند ، تو را “دوست” دارم
.
.
.
چه باشه چه نباشه ، محبت سر جاشه / چه داری چه نداری ، تو عزیز روزگاری . . .
.
.
.
برای پیش تو بودن “بلیط” لازم نیست
مرور قصه ی دل کافی ست . . .
.
.
.
درست زمانی که سرت جای دیگری گرم است ؛ دل من همینجا یخ میزند !
چه فاصله زیادی است از سر تو تا دل من . . .
.
.
.
خاطرهها را رشوه میدهم به روزهایم تا از بی تو بودن صدایشان در نیاید !
.
.
.
خدایا این “قسمت” رو کجا فرستادی که هر وقت نوبت من میشه ، میگن “نیست” ؟
.
.
.
نمیپرسی تو حالی از دل غمگین و بیمارم / ولی من هر کجا باشم ، خیالت را به سر دارم .
.
.
.
از لحظه ای که چشم باز میکنم
کار شروع میشود
نظارت و برسی کیفیت تک تک اعضای بدن
قلب … چشم … گوش …
مبادا ذره ای
از عاشق تو بودن منحرف شده باشند . . . !
.
.
.
همه دردم این بود
عشقش بودم وقتایی که عشقش نبود . . . !
.
.
.
سهم “من” از “تو” عشق نیست ، ذوق نیست ، اشتیاق نیست
همان دلتنگی بی پایانی ست که روزها دیوانه ام میکند !
.
.
.
نزدیکی در فاصله نیست ، در اندیشه است و تو اکنون مهمان اندیشه ی منی . . .
.
.
.
یوسف و زلیخا را بی خیال !
من
در آغوش همین پیراهن یادگاری
هزار سال جوان تر میشوم . . . !
.
.
.
پنداشتی که چون ز تو بگسستم / دیگر مرا خیال تو در سر نیست
اما چه گویمت که جز این آتش / بر جان من شراره ی دیگر نیست . . .
.
.
.
برایت مینویسم دوستت دارم
میدانم که نمیدانی
ولی میدانم که میخوانی آرزویم این است که نخوانده بدانی . . .
.
.
.
با توام بی حضور تو ، بی منی با حضور من
میبینی تا کجا وفادار ماندم تا دل نازک پروانه نشکند ؟
همه ی سهم من از خود دلی بود که به تو دادم . . .
.
.
.
نشسته ام ، کجا ؟ کنار همان چاهی که تو برایم کندی
عمق نامردی ات را اندازه میگیرم !
.
.
.
ذهنم فلج میشـــــود… وقتی میخوانمت
و تو حتی نمیگویی
جـــــــــانم . . .
.
.
.
با تو زیر بارانم ، چتر برای چه ؟ خیال که خیس نمیشود !
.
.
.
پایان سریال دروغهایت بود آخرین لبخندت
و چه ساده بودم من که تا تیتراژ پایانی به پای تو نشستم . . .
.
.
.
دوستیها کمرنگ ، بی کسیها پیداست / راست گفتی سهراب ، آدم اینجا تنهاست . . .
.
.
.
چه رسم تلخی ست
تو ، بی خبر از من و تمام من ، درگیر تو !
.
.
.
دیشب که باران آمد … میخواستم سراغت را بگیرم …
اما خوب میدانستم این بار هم که پیدایت کنم ، باز زیر چتر دیگرانی . . .
.
.
.
دیکتاتور
تویی و آغوشت !
که هر بار
مرا تسلیم میکند . . . !
.
.
.
روی کفنم بنویسید
موریانهها
زهرمارتان
این تن که میخورید
حسرت شیرین بود
که خاک به آغوش کشید !
.
.
.
مستانههایم شروع میشود
آن گاه که گیسوهایت را در شراب، جلا میدهی
.
.
.
آنقدر میوههای سمپاشی شده به خوردمان دادند
که این روزها
با حرفهایمان هم ، آدم میکشیم . . .
.
.
.
تراشکـــــــار ماهـــــــری شده ام بس کـــــــه تـــــــو نیـــــــامدی
و من بـــــــرای دلــــــــم بهانـــــــه تراشیدم . . . !
.
.
.
باد آورده را باد میبرد
اما
تو که با پای خودت آمده بودی . . .
.
.
.
ای همیشه جاودانه در میان لحظههایم
غصه معنایی ندارد تا تو میخندی برایم . . .
.
.
.
بی هیچ صدائی میآیند
زمانی که نمیدانی
در دلت یک مزرعه آرزو میکارند و…
بی هیج نشانی از دلت میگریزند
تا تمام چیزی که به یاد میآوری
حسرتی باشد به درازای زندگی
چه قدر بی رحمند رویاهـا . . .
.
.
.
خنده ام میگیرد
وقتی پس از مدتها بی خبری
بی آنکه سراغی از این دل آواره بگیری
میگویی : دلم برایت تنگ است
یا مرا به بازی گرفته ای
یا معنی واژههایت را خوب نمیدانی
دلتنگی ارزانی خودت . . .
.
.
.
خدا ما رو برای هم نمیخواست / فقط میخواست همو فهمیده باشیم
بدونیم نیمه ما ، مال ما نیست / فقط خواست نیمه مون و دیده باشیم
تموم لحظههای این تب تلخ / خدا از حسرت ما با خبر بود
خودش ما رو برای هم نمیخواست / خودت دیدی دعامون بی اثر بود . . .
.
.
.
دلم میخواهد نامت را صدا کنم
یک طور دیگر
جوری که هیچ کس صدایت نکرده باشد
یک طور که هیچ کس را صدا نکرده باشم
دلم میخواهد نامت را صدا کنم
یک طور که دلت قرص شود که من هستم
یک طور که دلم قرص شود که با بودن من ، تو هم هستی