جک جوک و اس ام اس جدید

جوک و اس ام اس جدید / آموزش وبلاگ نویسی و افزایش آمار و رنک / نرم افزار و بازی موبایل و کامپیوتر/کنکور/ آهنگ جدید/ عکس بازیگران

جک جوک و اس ام اس جدید

جوک و اس ام اس جدید / آموزش وبلاگ نویسی و افزایش آمار و رنک / نرم افزار و بازی موبایل و کامپیوتر/کنکور/ آهنگ جدید/ عکس بازیگران

داستان عاشقانه فرزاد و فرانک


درست یک سال پیش بود که با هم آشناشدند

 فرزاد و فرانک ترم آخر دانشگاه بودند که فرزاد به فرانک پیشنهاد ازدواج داد

 فرانک با اینکه او را به خوبی میشناخت اما مثل همیشه در کارش تامل کرد و از فرزاد به مدت یک هفته فرصت خواست تا به او فکر کند فرزاد هم با علاقه ای که با او داشت این فرصت را به او داد اما خدا می داند که این یک.. هفته را چگونه سر کرد همه ی هم و غمش فرانک بود خلاصه یک هفته سپری شد اما هفته ی دوم وقتی فرزاد پا در دانشگاه گذاشت با همه ی. شور و شوقی که داشت با پدیده ی جالبی روبه رو شد او فرانک را با یکی از هم دانشگاهیان دید که از دانشگاه بیرون رفتند فرزاد لحظه ای احساس تنهایی کرد و بعد از آن اشک ریخت در همین موقع سایر دانشجویان گرد او آمدند تا او را آرام کنند اما فرزاد به آنها مجال نداد و به دنبال فرانک رفت اما او نتوانسته بود آنها را گیر بیندازد و گمشان کرده بود فرزاد دیگر احساس می کرد که آن همه احساس عشق از وجودش رخت بسته و دیگر هیچ علاقه ای به فرانک ندارد اما آیا می توانست او را فراموش کند ؟ هرگز نه فرزاد بعد آن ماجرا سخت بیمار شد او حتی چندین روز به دانشگاه نرفت تا اینکه خبر بدی شنید شخصی که فرزاد او را نمیشناخت ادعا کرد که فرانک با کس دیگری ازدواج کرده و از فرزاد خواسته او را فراموش کند اما این سخن. موجب شد تا فرزاد بخواهد که فرانک را فراموش کند درست شش ماه از آن ماجرا گذشته بود که فرانک به در منزل فرزاد آمد فرزاد وقتی در را باز کرد و او را دید در را به رویش بست و پشت در تا می توانست. اشک ریخت اما فرانک التماس کرد تا در را بگشاید. خلاصه فرزاد با آن همه احساس تنفر از فرانک در را باز کرد اما به او نگاهی نکرد فرانک به فرزاد گفت که برای تمامی کارهایش دلایلی دارد فرزاد فهمید که فرنک شش ماه تمام را درگیر بیماری سختی بوده و تمامی هر آنچه شنیده جز گزاف بیش نبوده فرانک به فرزاد گفت که نمی خواسته با گفتن حقیقت او را ناراحت کند و دیگرعمری برایش نمانده و باید برود و تنها دلیل آمدنش این بوده که عشق خود را ثابت کند بعد از آن سخنان دیگر گریه به فرزاد مجالی نداد او با اشکهایش فهماند که معنای واقعی عشق را دریافته و دیگر ناراحت نیست و نام فرانک تا ابد در قلبش می ماند…

 آری عشق این چنین فرصت را برای بودن در کنار هم می گیرد اما چه خوب است که این چنین معنای آن درک شود.


  داستان عاشقانه،داستان احساسی و عاشقانه،داستان عاشقانه 90،رمان عاشقانه،دانلود داستان عاشقانه،داستان عاشقانه غمگین،داستان لاو،داستان عاشقانه دوست داشتن،داستان غمگین دو عشق که به هم نمیرسند،داستان عاشقانه گریه دار،داستان عاشقانه90،داستان 90،داستان عاشقانه سال ن
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد