کاش دهخدا میدانست، دلتنگی... اشک.... فاصله.... بی وفایی، تعریفش فقط دو حرف است " تو"
همدیگرو دور میزنیم تا زودتر به مقصد برسیم غافل از اینکه زمین گرد است و باز هم به هم خواهیم رسید
تنهاییم را با کسی قسمت نخواهم کرد، یکبار قسمت کردم چندین برابر شد
هر چند نمیدانم خواب هایت را با که شریک میشوی، اما هنوز شریک تمام بیخوابی های من تویی
همه ی تفاوت ما این است: تو به خاطر نمیآوری، من از خاطر نمیبرم
همیشه سکوتم به معنای پیروزی تو نیست، گاهی سکوت میکنم تا بفهمی چه بی صدا باختی
امشب بازهم پستچی پیر محله ی ما نیامد، یا باید خانه مان را عوض کنیم یا پستچی را! تو که هر روز برایم نامه مینویسی، مگه نه...؟