انکه
جان داد مرا عشقت بود انچه لرزاند مرا هجرت بود تا که گفتی
جانازنده
شدم وان بت بتکده ام جسمت بود
* * * * * * * * * * * *
آنان که عشق من
را به بهانه ی
عشق دیگر گم
کردند
!
باشد که این
بهانه سایه نفرینی باشد بر خط به خط کتاب زندگیتان.
* * * * * * * * * * * *
رفتی و تا
همیشه
خمارم گذاشتی
پا روی عشق و دارو ندارم گذاشتی نه
باورم
نمیشه این قصه را که
تو یه عمرسر
کارم گذاشتی
* * * * * * * * * * * *
از تو آینه
ساخته بودم
به چه سادگی شکستی
توی کارت مونده
بودم
اما ثابت کردی
پستی
* * * * * * * * * * * *
شمع می سوزد و
پروانه به دورش همه شب . من که می
سوزم و پروانه
ندارم چه کنم!
* * * * * * * * * * * *
راندی زبرت مرا
و خوارم
کردی
از درگه خویش
برکنارم کردی
چون برگ گلی که
درکف باد
افتد
بازیچه دست
روزگارم کردی
* * * * * * * * * * * *
تو رفیق نیمه
راهی به
خدا غرق گناهی
دیگه چاره ای
ندارم می دونم در اشتباهی
تو دلم جائی نداری تو محبتی نداشتی
منو از ریشه
سوزوندی دلمو تنها
گذاشتی
* * * * * * * * * * * *
چنان دل کندم
از دنیا که شکلم شکل
تنهایی ببین
مرگ مرا در من که مرگ
من
تماشایی است مرا در اوج می خواستی
تماشا کن
...... تماشا کن
* * * * * * * * * * * *
مطمئن باش و برو
ضربه ات کاری
بود
دل من سخت شکست
و چه زشت به من
و سادگی
ام خندیدی
به من و عشقی
پاک
که پر از یاد
تو بود
و خیالم می گفت
تا ابد مال تو
بود
تو برو. برو تا
راحت تر
تکه های دل خود را آرام سر هم بند زنم
* * * * * * * * * * * *